محل تبلیغات شما



مینویسم تا یادم نره چه روزهایی داشتم وقتی پاییز میشه ادم دوسداره همش بیرون  باشه با یه یار با یکی که بهش خوش بگذره و نفس بکشه هوای خوبو 

اما 3 ساله که یه جوری زندگی من ساکن و راکد هست ازون پاییز لعنتی مهری ک با  بی مهری گذشت تا امسال 

اما امسال یه فرقایی داره حالم بهتره زندگیم ارامشش بیشتره اون زخما هم کهنه شدن و دارن خوب میشن شاید جای زخمشون باشه اما هیچ دردی ندارم 

من تصمیم رو گرفتم که الان ارومم من هدف دارم من چشمام باز شده .منی ک از اول کور بودم کر بودم 

به خودم قول دادم سال دیگه این موق هوارو نفس بکشم  روی جدولای خیابون راه برم و دستامو باز کنم و بلند بلند بخندم 

من روزای خوبو به خودم قول دادم دیگه با هیچ اهنگی خاطره ندارم من همه ی اهنگای جدیدو با خودم خاطره دارم 

خودم رو دوستدارم بیشتر از هر موقعی

من میخوام دیوونگی کنم دیوونه وار برای هدفم بجنگم دیر تر از همه بخوابم و زودتر از همه بیدارشم 

کسلی و تنبلی رو گذاشتم کنار و هرروز با صدای الارم بلند میشم و نمازمو میخونم و با خدا حرف میزنم دعای عهد میخونم و میرم قهوه میذارم بعد میشینم پای درسام منتظر میشم همه بلند شن تا باهم صبحونه بخوریم و بعد ادامه ی درسها تا ظهر بعد ناهار نیم ساعت استراحت و  دوباره جنگیدن برای هدف و حس خوب خستگی هنگام خواب من ده ساعت رو تجربه کردم حس خستگیش خوبه و میرسونم به 12ساعت و تثبیتش میکنم تا اخر .مطمعنم اگه ادامه بدم و جا نزنم اسمم تو لیست قبولیای پزشکی هست

اره زندگیه من اینجوریه سخته اما غیر ممکن نیست 

ممکنه خسته بشم اما حق ندارم ناامید بشم 

از تمام خواننده های وبلاگم تقاضا دارم انرژی های مثبتشون رو برام بفرستن 

شرمنده گاهی جواب نمیدم به کامنتا خواهر دلفریبتون درگیر درساشه:)

+++++++++


امروز روز خوبی نبود برام سردردم امونمو بریده حالت میگرنی داره 

درسم نخوندم ینی کم خوندم عصرم رفتم بیرون یکم دور زدم ولی خوش نگذشت حالم بهتر نشد دارم دیوونه میشم اومدم خونه آبجیم. مامان بابام رفتن مشهد اصن راحت نیستم کاش میزاشتن تنهایی بخابم خونمون خدایا زود تموم شه این روزا برم سر زندگیم یا این ک بتونم منم برم سفر.

نمیدونم چرا اما مطمعنم امسالو قبول میشم شک ندارم فقط اوه سردردام بزاره 

#یه_دختر_غرغرو

آها رو ی نفر کراش زدم

سلام امرروز زود تر از همه موقعا از پتوی گرم و نرمم اومدم بیرون ساعت 5و ربع بعد نمازم دیگه نخابیدم و شروع گردم به درس خوندن حس میکنم سحر خیزی برای ادما میتونه معجزه کنه امروز حالم خیلی بهتره 

الکی چیزی نمیگن که سحر خیز باش تا کامروا باشی قدیمیا راست میگناااا

بیراه نمیگن 

دیشب یه کم با خدا حرف زدم مث یه رفیق براش نوشتم که حسم بهش چیه 

دیشب به خدا گفتم شب بخیر و صبح بهش گفتم صبح بخیر حس میکنم جوابمو با آرامش قلبم داده 

نمیخوام دیگه ترک کنم این کارو چون تاثیرش تو تک تک سلولهای بدنم حس میشه .

امروز قراره خیلی درس بخونم 11-12 ساعت :)امیدوارم بتونمممممم

قربونت بشم خدایا روزی هزار بار شکرت میکنم ممنونم که باهام رفیقی


سلام امروزم خداروشکر خیلی خوب شروع شد 

این ک میگن هرروز اول صب و اخر شب به چیزای خوب فکر کنید الکی نیستاااااااااااااااا

قراره امروز رکورد امسالمو بزنم و برسونم به 10 ساعت و تا چن روز تثبیتش کنم

ان شاالله به امید خدا میتونم :9)


امروز با حالت رخوت و سستی از خواب بیدار شدم قرار بود ساعت 4و نیم بیدار شم اما نتونستم هر کار کردم ولی باید اول به این قرصها عادت کنم بعدش خوابمو درست کنم 

سردردم خیلی بهتر شده قرصایی ک میخورم یکیش برای استرسه یکیش عفونت یکیش کم خونی یکیش میگرن یکیشم مکمل غذایی هست 

خیلی زیاد خدا کنه زودتر خوب شم ک دیگه احتیاجی به اینا نداشته باشم چون یکم بیحالم کرده 

کم خونیم خیلی شدیده و باید همیشه بخورم قرصاشو .

اما دارم تلاشمو میکنم میخونم تا الان 1ونیم ساعت خوندم و فک کنم قلق درسامو فهمیدم اگه هرروز پیوسته بخونم موفق میشم فقط نباید ول کنم این عادت درس خوندنو

دارم یه فایل گوش میدم که میگه قبل دعا کردن از چیزی ک میخواین اول از خدا بخواین صفات بدتونو دور کنه 

مثلا حس کینه باید دورش بریزین تا دعاهات براورده شه 

راستم میگه یه ادم خوب که نباید این چیزای بد رو قلبش پرورش بده 

.

الله مددی:)


سلام امروز با سردرد شدید بیدار شدم اما یکم قهوه خوردم بهتر شدم ان میگرن بدجور اعصابمو خورد کرده بیشتر روزایی ک اینجوری میشم نمیتونم خوب بخونم ولی دیگه میخام باهاش دوست بشم بهش بگم ببین این روزا نیا سراغم من کار دارم زندگی دارم درس دارم .دارم ریاضی میخونم حس میکنم اونجوری که باید یاد نگرفتمش باید یه کاری کنم از فیلم دیدن هم بدم میاد باید تست بیشتر حل کنم اینجوری بهتر مسلط میشم باید با دقت تحلیل کنم.یه کلاس ریاضی هس خیلی گرونه مجبورم خودم بخونم 

دارم با شیمی کنار میام کم کم درستشون میکنم ضربه فنی میشن:)

سردردم امونمو بریده کاش یه دارو برا میگرن پیدا بشه که دیگه نیاد سراغم .

راستی دیشب بعد اتمام درسام تلگراممون پاک کردم مهم نیس برام دیگه درسته پسر عمم پسر با جنبه ایه و محترمه ولی فک کنم داره میزنه جاده خاکی حرفای غیر معقول میزنه حرفایی ک بوداره :)))همون حرفای جنسی منظورمه منم بشدت متنفرم ازین حرفا بشدت برای خودم حریم دارم و نمیخوام این حریمو بشکنم 

هرچی تو دوران نوجوونیم جهالت کردم بسه الان باید راه خدارو پیش بگیرم باید سمتی که میرم  ادم خوبا باشن من خوب نیستمااا پام لغزیده خیلی جاهایی که نباید اما سعی میکنم هرروزم بهتر بشه از دیروز

خدا دستمو ول نکنه حله

هوا ابریه دوست دارم بارون بیاد و برم زیر بارون اما فک نکنم بتونم یا اجازه داشته باشم بیخیال همین پنجره برام کافیه 

خیلی حرفا دارم خیلی چیزا باید بگم اما درس دارم موقع استراحتم اگه حرفم اومد میگم 

یاعلی


الان که دارم این نوشته رو مینوسم سر سجاده نمازم نشستم حالم خوب نیست من اصلا اینجوری نبودم من یه دختر شاداب و شنگول بودم همیشه خنده هام گوش اسمونو کر میکرد اما الان دوسدارم برگردم به اون موقعا خسته شدم ازین حس افسردگی ازین همه منفی بافی خسته شدم از خونمون از این ک باید دایم به خاطر همه کارام جواب پس بدم فک کنم گریه حالمو خوب کنه دنیام تاریک شده 

من خدا رو دوسدارم اما فک کنم تظاهره چون سعی نمیکنم  خوشحالش کنم چون همیشه با اشتباهاتم خدارو از خودم مییرونم 

خدا همینجاست واسه همیشه چشماتو واکن معجزه میشه

خدااااااا دلم گرفته بیا به قلبم 

یه نگاهی به من کن 

فقط یه نگات کافیه که حالمو خوب کنی 

فقط یه نگااااه

من بدم خیلی بد امااااااااااااااااا هرچی باشم دوستت دارم 

دیگه از رفتارا و حرفای خودم خسته شدم تو رفتارام ثبات نیست 

دلم گریه میخاد 

من هیچ کس جز خدارو ندارم برا همین مجبورم اینجا بنویسم تموم حرفای دلمو یکم ارومتر میشم 

برام دعا کنید


جلوی پنجره اتاقم روی تختم نشستم و دارم غروبو تماشا میکنم امروز کلی حرص خوردم سر این که آدما چشونه من بدترین کارا در حقم مث دل شکستن و خیانت و غیبت و دروغ و تهمت درمورد خودم شاید ببخشم اما اینکه کسی از من زمان بگیره و در حقم بی نوبتی کنه رو نمیتونم ببخشم چون خیلی کارا میشه کرد تو همون مدت !!!

از دیشب تصمیم گرفتم برم موهامو کوتاه کنم یه مدلی که با ماشین اصلاح زده میشد با نمره 4 ماشین :)

صبح ساعت 9 رفتم ارایشگاه خیلی شلوغ بود مجبور بودم وایستم چون باید کوتاه میکردمشون چون اگه میومدم ممکن بود پشیمون شم .نشستم به رفتو امد خانوما نگا میکردم تو ذهن هرکدومشون غوغایی بود یه دونفر اشنا اومدن میشناختنم اما هرچی نگاه کردم ک ب احترامشون وایستم و احوالپرسی کنم اونا خودشونو زدن اون راه نمیدونم چیکار کردم نمیدونم چی باعث شده که اونااااا به من فخر بفروشن یا بخوان مغرور شن جوابمو ندن نمیدونم دلم گرف که ادما تا وقتی به نفعشون باشه میشناسنت :)همونجا تو ارایشگاه ب خودم قول دادم با تلاشم برای خودم شخصیت و احترام بخرم .و به خدا قول دادم ک هیچ وقت مغرور نشم حتی اوونایی ک امروز بهم فخر فروختنو یه روزی با تواضعم تو اون جایگاه خوب خجالت زده شون کنم نه که خوشحال باشم از خجالت زدگی یکی نهفقط میخوام بهشون بفهمونم هیچ وقت دنیا اونجوری نمیمونه:)کم کم داشت نوبتم میشد من زود تر از یه خانومه دیگه رفته بودم میخاستم پاشم برم که موهامو کوتاه کنه اون خانومه شروع کرد به دادو بیداد ک من زودتر از تو رفتم و فلان منم گفتم من مطمعنم زودتر اومدم گفتم مطمعنی زودتر اومدی؟؟گفت آره 

منم هنگ این رفتار نمیخوام که دروغ بگم اخه چرا دروغ بگم ؟؟؟ بعد گفتم باشه فاگه حق منو ضایع کردین گردن خودتون :)

منو به خاطر این که ساکتم و مظلوم خیلیا حقمو خوردن اما این داشت دروغ میگف داشت وقتمو میید من یه عالمه درس داشتم هرچن قبل این خانومه هم یکی دیگه جای من نشست و کارشو راه انداختن و رفت:))))

ولی نمیخوام بگذرم از حقم نمیخوام تایمی که ازم بردن رو ببخشم تایم و انرژی بزرگترین سرمایه های ادما هستن من سعی کردم درست ازش استفاده کنم و منظم باشم 

دارن اذون میگن از عصر کلافه م بخاطر حس بد به اون ادما اما میخوام نمازمو بخونم و با قدرت شروع کنم درسمو 

راستی موهام بهم میاد کله م کوچولو شده :)))اما خیلی سبک شدم و تو این دوران نمیتونستم مراقبت کنم ازشون برا همین مجبور شدم کوتاه کنم اون خرمن مو رو:)مو برمیگرده اما هدف وقت انرژی انگیزه شاید دفعه اخری باشه که داشته باشم    از خدا میخوام کمکم کنه تا ازشون استفاده کنم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خیریه و حسینیه مشهدی میر عباس موسوی انجمن هنرهای نمایشی تربت حیدریه